هشت بهشت

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ هشت بهشت خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

فریاد عصبانیت


ا


استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم


هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌كنند و سر هم داد می‌كشند؟

شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این كه آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى كه طرف


مقابل كنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت كرد؟


چرا هنگامى كه خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر كدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچكدام استاد را راضى نكرد...

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر از دست یكدیگر عصبانى هستند،


قلب‌هایشان از یكدیگر فاصله می‌گیرد.


آنها براى این كه فاصله را جبران كنند مجبورند كه داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و


خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر كنند.

سپس استاد پرسید: هنگامى كه دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها سر هم داد نمی‌زنند بلكه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌كنند.

چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیك است. فاصله قلب‌هاشان بسیار كم است.

استاد ادامه داد: هنگامى كه عشقشان به یكدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌كنند و


عشقشان باز هم به یكدیگر بیشتر می‌شود.

سرانجام، حتى از نجوا كردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یكدیگر نگاه می‌كنند!

این هنگامى است كه دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد


[ بازدید : 201 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 مرداد 1394 ] [ 15:36 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

بی سواد



[ بازدید : 203 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 مرداد 1394 ] [ 15:32 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

در چشم ها ی مادر


درچشم های مادر


صددشت آفتابی


صد کوهسار پر برف


صد آسمان آبی


درچشم های مادر


خوبی ومهربانی


درچشم های مادر


آواز باد وباران


شادابی هزاران


گلزار در بهاران


درچشم های مادر


امیدوشادمانی


[ بازدید : 189 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 مرداد 1394 ] [ 15:29 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

ذکر



[ بازدید : 201 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 مرداد 1394 ] [ 15:22 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

یاس


یه روز یه باغبونی - یه مرد آسمونی


نهالی کاشت میونه - باغچه ی مهربونی


می گفت سفر که رفتم - یه روز و روزگاری


این بوته ی یاس من - میمونه یادگاری


هر روز غروب عطر یاس - تو کوچه ها می پیچید


میون کوچه باغا - بوی خدا می پیچید


اونایی که نداشتن - از خوبیا نشونه


دیدن که خوبیه یاس - باعث زشتی شونه


عابرای بی احساس - پا گذاشتن روی یاس


ساقه هاشو شکستن - آدمای ناسپاس


یاس ِ جوون برگ اون - تکیه زدش به دیوار


خواست بزنه جوونه - اما سراومد بهار


یه باغبونه دیگه - شبونه یاسو برداشت


پنهون ز نامحرما - تو باغه دیگه ای کاشت


هزار ساله کوچه ها - پر میشه از عطر یاس


اما مکان اون گُل - مونده هنوز ناشناس


[ بازدید : 202 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 مرداد 1394 ] [ 15:20 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

خداو کودک


کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:

می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید

اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟

خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان

من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد

اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه

گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.

خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد

تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود

کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟...

خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد

و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.

کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟

اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت:

فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.

کودک سرش را برگرداند و پرسید:

شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟

فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .

کودک با نگرانی ادامه داد:

اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.

خداوند لبخند زد و گفت:

فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت

گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.

کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.

او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:

خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..

خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:

نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ...

*** مـادر***

صدا کنی.



[ بازدید : 196 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 مرداد 1394 ] [ 15:16 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

چهار شمع



21b25e9658101d1771afcd735785c48f داستان زیبای  چهار شمع !

.

.

رسم است که آخرین ماه از سال میلادی چهار شمع روشن می نمایند


هر شمع یک هفته می سوزد و به این ترتیب تا پایان ماه هر چهار شمع می سوزند


شمع ها نیز برای خود داستانی دارند


امیدواریم با خواندن این داستان امید در قلب تان ریشه دواند .


شمع ها به آرامی می سوختند ، فضا به قدری آرام بود که می توانستی صحبت های


آن ها را بشنوی .


اولی گفت : من صلح هستم ! با وجود این هیچ کس نمی تواند مرا برای همیشه روشن نگه دارد .


فکر میکنم به زودی از بین خواهم رفت . سپس شعله اش به سرعت کم شد و از بین رفت .


دومی گفت : من ایمان هستم ! با این وجود من هم ناچارا مدتی زیادی روشن نمی مانم ،


و معلوم نیست تا چه زمانی


زنده باشم ، وقتی صحبتش تمام شد نسیم ملایمی بر آن وزید و شعله اش را خاموش کرد .


شمع سوم گفت : من عشق هستم ! ولی آنقدر قدرت ندارم که روشن بمانم .


مردم مرا کنار می گذارند و اهمیت مرا درک نمی کنند ، آنها حتی عشق ورزیدن


به نزدیکترین کسانشان را هم فراموش می کنند و کمی بعد او هم خاموش شد .


ناگهان … پسری وارد اتاق شد و شمع های خاموش را دید و گفت :


چرا خاموش شده اید ؟ قرار بود شما تا ابد بمانید و با گفتن این جمله شروع کرد به گریه کردن .


سپس شمع چهارم گفت : نترس تا زمانی که من روشن هستم می توانیم شمع های دیگر



را دوباره روشن کنیم . من امید هستم !


کودک با چشم های درخشان شمع امید را برداشت و شمع های دیگر را روشن کرد .


چه خوب است که شعله امید هرگز در زندگی تان خاموش نشود . چرا که هر یک از ما می توانیم امید ، ایمان ،


صلح و عشق را حفظ و نگهداری کنیم .



[ بازدید : 193 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 مرداد 1394 ] [ 15:13 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

مانع


حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود:


هنگامى که بدن مرده را در قبر قرار دهند،


چنانچه عذاب از بالاى سر بخواهد وارد شود


تلاوت قرآنش مانع عذاب مى گردد


چنانچه از مقابل وارد شود


صدقه و کارهاى نیک مانع آن مى باشد.


چنانچه از پائین پا بخواهد وارد گردد،


رفتن به سوى مسجد مانع آن خواهد گشت.



[ بازدید : 199 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 مرداد 1394 ] [ 15:10 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

کشتی گیر


عـمـرو پـسر امام حسن مجتبى (ع ), کودکى بیش نبود که درحادثه

کربلا حضور داشت و سپس هـمراه کاروان اسیران اهل بیت (ع )

وارد شام شد.

در یکى از مجالس شام , یزید به آن کودک گفت : مى توانى با پسر

من کشتى بگیرى ؟ عمرو در پاسخ گفت : من حال کشتى گرفتن ندارم .

اگر مى خواهى زور بازوى پسرت را بدانى , بـه او شـمـشـیـرى بده

و به من هم شمشیرى ,تا در حضور تو بجنگیم یا او مرا مى کشد

که در این صـورت بـه جـدم پـیـامبر(ص ) و على (ع ) مى پیوندم

یا من او را مى کشم و او به جدش ابوسفیان و معاویه مى پیوندد.

یـزید از زبان گویا و قوت قلب عمرو تعجب کرد و شعرى خواند

معنایش این است :

این برگ از آن شاخه درخت نبوت است که چنین شجاع و پرجرات است



[ بازدید : 183 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 مرداد 1394 ] [ 15:08 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

راحتی



[ بازدید : 198 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 مرداد 1394 ] [ 15:01 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

کی؟



[ بازدید : 190 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 مرداد 1394 ] [ 15:00 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

من مات من العشق...


وا کرده ام آغوش قل الله شهیدا

و نزدیک بیا، اقرب من حبل وریدا

از کوچه گذشتی و نگاهم به تو افتاد

لرزید دلم...زلزل زلزال شدیدا

عشاق، رهیدند و اسیران، عقلایند

مردم دو گروهند:"شقیا"و"سعیدا"

از کعبه و بتخانه قیاما و قعودا

رفتم به در میکده عبدا و عبیدا

با جوهر خاکستر پروانه نوشتم:

من مات من العشق فقد مات شهیدا...

مهدی جهاندار


[ بازدید : 269 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 21 مرداد 1394 ] [ 16:29 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

جلات تصویری گران بها



[ بازدید : 297 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

ادامه مطلب

[ سه شنبه 20 مرداد 1394 ] [ 16:26 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]


jomlat (4)

jomlat (10)

jomlat (11)


[ بازدید : 307 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 20 مرداد 1394 ] [ 16:18 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

عشق خدا

[ سه شنبه 20 مرداد 1394 ] [ 16:09 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

رهگذر


هی گنه کردیم و گفتیم خدا میبخشد...

عذر آوردیم و گفتیم خدا میبخشد...

آخر این بخشش و این عفو و کرامت تا کی...!

او رحیم است ولی ننگ و خیانت تا کی...!

بخششی هست ولی قهر و عذابی هم هست...

آی مردم به خدا روز حسابی هم هست...

زندگی در گذر است...

آدمی رهگذر است..

زندگی یک سفر است...

آدمی همسفر است...

آنچه میماند از او راه و رسم سفر است...

رهگذر میگذرد...


[ بازدید : 279 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 6 مرداد 1394 ] [ 16:54 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

چشمت را نگه دار


خواهر خوبم!

حجابت را بخاطر پاکی دل خودت حفظ کن

چون نمیتوان از همه مردها با هر اعتقادی، انتظار داشت که نگاهش را حفظ کند

برادر خوبم!

نگاهت را بخاطر پاکی دل خودت حفظ کن

چون نمیتوان از همه خانمها با هر اعتقادی، انتظار داشت که حجابش را حفظ کند



[ بازدید : 265 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 4 مرداد 1394 ] [ 17:46 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

چفیه ی خونی


گـاهـی کـه چـادرم خـاکـی میشـود ...

از طعنــه هــای مــردم شـهــر ...

یاد چفیـه هـایی می افتـم ...

که برای چادری ماندنم ...

خــونـی شدند !...



[ بازدید : 334 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 4 مرداد 1394 ] [ 17:37 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

وقتی چادر



وقتی چادرم می شودچتری برای جلوگیری از بارش نگاه ها

وقتی چادرم می شودسپری برای چشمان گناه آلود

وقتی چادرم سایبانی می شود در برابر هوس ها

وقتی چادرم می شود تیری در چشمان دشمنان

وقتی چادرم می شود خاكی بر سر شیطان

وقتی چادرم می شود دل گرمی آقایم

وقتی چادرم می شود آبروی اسلام

تو چگونه از من می خواهی از این صدف دست بكشم!؟هان؟


[ بازدید : 217 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 4 مرداد 1394 ] [ 17:34 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

بی غیرتی


هنگامی که زنی آرایش کند و معطر از خانه خارج شود و شوهرش نیز از

این کار راضی باشد ، به ازای هر قدمی که زن بر می دارد، خانه ای در

آتش برای شوهرش بنا می شود.

"پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم"




[ بازدید : 289 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 4 مرداد 1394 ] [ 17:30 ] [ a*b n*s t*h ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]